شعر

خیال خام من پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود  

وماه را از بلندایش،به روی خاک کشیدن بود  

پلنگ من ،دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد  

که عشق ـماه بلند من ـورای دست رسیدن بود 

گر چه هیچ گل مرده زنده نشد ، اما 

بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود 

گل شکفته ! خداحافظ اگر چه در لحظه ی دیدارت 

شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود 

من و تو ان خطیم ،اری موازیان به ناچاری  

که هر باورمان ز اغاز به یکدیگر نرسیدن بود 

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من  

فریبکار دغل پیشه ،بهانه اش نشنیدن بود  

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم  

تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد