سلام امروز دلم میخواد یه کم در مورد مدرسمون معلمامون بگم بگم که چه زجری میکشم من بگم که چه ادمایی پیدا میشن بگم که بعضی معلم ها چقدر باحالن راستشو بخواین اصلا نمی خوام که غیبت کنم ولی خب به قول یکی از دوستام غیبت پشت سر این معلمها حلاله حلاله چی دارین تاییدم میکنین دمتون گرم یعنی ۲۰ امتیاز خب داشتم می گفتم امسال یه معلم داریم نمی دونین چی هست هیکل ۲۰ قیافه ۱۲۰ اخلاق ۴۲۰ این بشر هیکل داره دراکولا ابروهای به هم پیوسته چشمای درشت در کل ما که به زور حتی پا میشیم درس جواب میدیم چه برسه به این که بخواهیم ازش ایراد بگیریم یا سر کلاسش تیکه بپرونیم چند روز پیش یکی از دوستام رفت پیشش گفت خانوم اگه میشه یه نگاه به برگه ی امتحانی ما بندازین خانمه بهش گفت خب منظور من که ۲۰ متری دوستم بودم ان چنان ترسیدم که تا دم در کلاسمون دویدم بیچاره اون دوستم که دیگه ..... سوال طرح کردنش که دیگه هیچی امتحان ترم اولمون خیر سرش سوال طرح کرده بود یه سوالا چند تا جواب داشت هر کدومم می نوشتی چون ذکر نکرده بود به کدوم اشاره بشه درست بود حالا امتحانارو که تصحیح کرده بود واسه همه اشتباه گرفته بود می گفت باید اونی که تو ذهن منه رو باید بنویسین جالب نیست !!!!! تازه این که چیزی نیست اول سال که اومده بود می گفت بچه ها کسی حق نداره سر کلاس من بخنده و حرف بزنه اونوقت یا جای منه یا جای اون حالا جلسه های بعدی میومد می گفت بچه ها چرا کلاستون خشکه اتفاقا هر جلسه هم تکرار می کرد ما واقعا می موندیم واسه خانوم خانوما کلاس تر با این اخلاقش یعنی چی ؟؟؟ حالا موضوع وقتی جالب تر میشد که خودش یه چیز خنده دار می گفت بعد که ما می خندیدیم می گفت اینو نگفتم واسه خنده چرا خندیدین شماها با خندتون کلاس منو بردین زیر سوال منو مسخره کردین دیگه اگه تکرار بشه باهاتون برخورد میشه با بچه ها که دور هم جمع شده بودیم می گفتیم بد بخت شوهرش فرض کنین یه چیزی بگه خنده دار بعد اون بدبختم شروع کنه به خنده بعد بهش بگه من اینو نگفته بودم واسه خنده تا یک هفته باهات قهرم چقدر جالب میشه بی خود نیست که تا حالا شوهر نکرده (سن=36)قبل از امتحانامون می گفت ادبیات مثل یه منشور می مونه از هر طرف که بهش نگاه کنی یه رنگی داره واسه همینم هر جوابی تو ادبیات میتونه صحیح باشه حالا بعد از امتحانا میگه من کی گفتم هر چی دلش خواسته اشتباه گرفته تو امتحانمون مثلا می گه دستور رو نباید اجازه معنی کنین باید اجازه دادن معنی کنین خلاصه اینقدر این معلم مزخرفه که ادم حالش به هم میخوره البته من که دلم نمیخواد پشت سر این معلم های نازنین غیبت کنم اخه می دونین غیبت اصلا خوب نیستدر کل واسه معلم هامون شفاعت طلب می کنم و واقعاواسه بعضی هاشون متاسفم که هنوز به روانشناس مراجعه نکرده میان واسه تدریس و امیدوارم نفرین های ما دانش اموزا رو هم جدی بگیرن چون تا حالا سه موردش تو مدرسه ی ما اجابت شدهخب اخیش دلم خالی شد اخه اگه می خوستم به خود معلممون اینارو بگم باید رخت از دیار خودم بر می بستم البته در پایان باید این رو هم ذکر کنم که بعضی از معلم هامون خیلی ماهن و خودم دربست مخلص همشونم هستم  

 

بای بای دوستان نظر دادین ممنون میشم

دنیای امروزی

سلام خیلی وقت بود که قلمی روی کاغذ نچرخونده بودم و خودم متن ادبی ننوشته بودم چون به تازگی فهمیدم احساس مرده ذوق مرده قریحه مرده انسانیت مرده وفا مرده دوست مرده حیا مرده عشق مرده اشنا مرده غریبه مرده اری دیر زمانی است که فهمیده ام تنها چیزی که در این جهان رنگارنگ باقی مانده فتنه و دو رنگی و نامردی و بی حیا یی و بی پردگی و بی عفافی و خنجر های اغشته به زهر است اری حال فهمیده ام که دنیایی بس زیبا که ما در ان به سر می بریم چقدر کریه است اما  چه زیبا خود را اراسته است ان چنان که ما حتی جنسش را هم لمس نمیکنیم بر می داریم می پوشیم استفاده می کنیم وانقدر غرق در تعاریف دنیایی می شویم که حتی به روی خود هم نمی اوریم که گوشه ای از ان که در دید ماست نخ کش شده است اری فهمیده ام که چه زیبا خود را گول می زنیم و زمانی به خود می اییم که لباسمان بدن نما شده است اری فهمیده ام که که صندوقچه ی اسرارمان کسی جز اعماق در یاچه ی قلبمان .چندی پیش خود شاهد گفتگوی دو گوی بلوری دوران روی صورتم بودم هر دو با هم اختلاف پیدا کرده بودند یکی از انها می گفت به همه می فهمانم که چه چیزی رو دیدی و ان یکی در دل بر خود لعنت می فرستاد که چرا قضیه را برای او تعریف کرده بود اری دعوای دو دوست قدیمی ادامه داشت تا زمانی که کوه میانشان از خشم به لرزه در امد و هر دوی انها تکان عجیبی خوردند و به ناگاه همه چیز را به فراموشی سپردند با این حساب چگونه می توانیم به اطرافمان اطمینان کنیم ؟چگونه؟اری در دنیایی زندگی می کنیم بس الوده که مجال نفس کشیدن بر همه چیزو همه کی تنگ شده است در دنیایی که اگر مراقب نباشی بی شک در دل باتلاقی فرو خواهی رفت باتلاقی که  بادرختانی زیبا و گل هایی از یاس و ارکیده  مزین شده اند اما افسوس که باتلاق باتلاق است و تنها اطرافش را اراسته اند ............... اری در دنیایی که عفاف به ما التماس می کند برای ماندنش در حالی که وفا شتابان به دنبالمان می دود برای پایداری اش و جوانمردی با حفظ غرورش برایمان مدرک می اورد تا بگذاریم نظر بدهد ما نیز فارغ از همه چیز مست و مغرور از اطرافمان با ماشین اخرین مدل عفاف را له می کنیم و ان قدر پایمان را روی پدال گاز فشار می دهیم تا بالاخره وفا نیز تنها  می ماند و با روشن کردن فندکی به بهانه ی دود کردن سیگار مدارک جوانمردی را نیز می سوزانیم و در اخر سر خوش از این موفقیت از ماشین خود پیاده می شویم. با اولین قدم بر روی خاک زمین به قهقهه می افتد در دل می گوید چقدر از این موفقیت سرمست قدم بر می دارد یعنی یعنی نمی داند من منتظرش هستم.....!!!!!!! 

 

خواندن متن خالی از لطف نیست.....

با عنوان

دوستان نمیدونم چرا همش یادم میره عنوان بزارم این باعنوان به تلافی اون بی عنواناسLOL